مثل سیگار شدی برایم.
لباس هایم بوی تو را می دهند.
تمام تنم بوی تو را می دهد.
و ترک اعتیاد سخت است.
و من این را با در آوردن هر تکه لباس که بوی عطرت را می دهد فهمیدم.
من این را وقتی که در حمام آخرین ذره های عطر تنت تنم را ترک می کرد و آب آن را از من می گرفت و با خود می برد فهمیدم.
و من این را از چپاندن شال سرمه ای در کمد لباس و دست نزدن به آن تا عطرت باقی بماند و بین لباس هایم پخش شود فهمیدم.
که بر عکس سیگار نمی خواستم تنم را ترک کند که مایه شرم و خجالتم نشود.
می خواهم آن را ,با افتخار,مانند یک تتو,یک امضا بر بدنم باقی بگذارم.
که نشانه ام باشد.
نشانی از تو.
و این که همه ی این ها غمی عمیق بر دلم نشاند که از تمام آغوشت همین یک عطر باقی ماند که رفتنیست و خاطره ای که در این ذهن شکننده است و جزئیات تسخیر کننده ای که فراموش می شود و البته یک اعتیاد برای در آغوش "کشیدنت".
درباره این سایت