بعد از دو سال سکوت عکسی از صفحه ای از دفتری که برایش نوشته بودم را برایم فرستاده و من شرمنده ی تمام محبتیم که در این به یاد ماندن ظریف موج می زند.
یاد آور روزهای بهتر, با آرزوهای بزرگ تر, دوستی های عزیز تر و عواطفی که دیگر نمی دانم از کجا می آمد که برای رفیقی هر برگ دفتر را با یک حال و هوا و آهنگی خاص آن حال و هوا پر می کردم.
و حافظه ام بیش از این یاری نمی کند.
به یاد پنج سال گذشته:
برای دست خطی که بهتر
زندگی ای که واقعی تر
غم هایی که بزرگ تر
و قلبی که کوچک تر شده.
پ.ن:"ر" عزیز آیا تو همان انسان پنج سال پیش باقی ماندی؟
با موهایی بلند حافظه ای قوی و قلبی بزرگ؟
آیا زمان تو را دستخوش دگرگونی خویش نساخته؟
درگیر چیزهایی مثلا مهم تر؟
آیا مثل همه ی ما بزرگ نشدی؟
دوست دارم که این را باور کنم.
درباره این سایت