محل تبلیغات شما

یک.

ماهی سرد مانده.قزل آلا.
غیر قابل تحمل.
غذایی که هیچ وقت مورد علاقه شما نبوده و با هزار غر و ناله و یک من آب نارنج پایین می رود.
در دهان می گذارید و حجم تیغ داخل دهانتان اذیت کننده است.
احساس خفگی می کنید
هر چه خوردید را در دهان تف می کنید و به باقی مانده تیغ و گوشت ماهی مرده در دستتان خیره می شود.
زهر می شود.
اما ادامه می دهید.
دو.

ساعت 7 و نیم صبح.خط تهران پارس آزادی.
کلاس مزخرف با استاد  مزخرف تری که می دانید دیر می رسید.
و می دانید حتی اگر هشت و یک دقیقه هم برسید نمی توانید وارد کلاس شوید.
اما باز فشار جمعیت و خفگی را تحمل می کنید.برای چه؟هیچ.
کلاسی که به آن نمی رسید.
و اگر برسید چیز خاصی نیست.
گه است.
در میان جمعیت غرق می شوید و هیچ تکیه گاهی ندارید.
و خیلی وقت است که فشار راه تحمل می کنید.
زمانی که نمی گذرد.
طولانی.زجر آور
سر را بالا می آورید و با دیدن اسم ایستگاه وا می روید.
هنوز به نیمه مسیر هم نرسیدید.
احساس حالت تهوع با معده خالی.
سه.

کابوس تکراری.
ابتدای یک تونل ایستاده اید که بی انتها به نظر می رسد.
صدای ضجه یک نوزاد که می دانید در وسط تونل رها شده.
و هیولایی که نمی بینید ولی می دانید که هست و نوزاد هم می داند در انتهای نامعلوم تونل.شر مطلق.مرگ نوزاد.
می دوید تا به نوزاد برسید.
با تمام سرعت.با تمام تلاش.
و هیولا هم پیش می آید.
صدای گریه نوزاد که به جیغ تبدیل می شود آزارتان می دهد.
می گریید و به دویدن ادامه می دهید.
اشک با باد روی صورت خشک می شود.
هیولا.بزرگ.با قدم هایی بزرگ تر.
می دوید.
می دوید.
می دوید.
نمی رسید.
می دانید که نمی رسید.
نوزاد هم می داند.
حس می کند که هیولا نزدیک است.
و جیغ می کشد.
اشک می ریزید.
هیولا آن جاست.
و شما نرسیدید.
قدم هایتان شل می شود.
اما نمی ایستید.
ضجه های نوزاد اوج می گیرد.
او در دستان هیولاست.
او خواهد مرد.
از خواب می پرید.
چهار.

یک دختر بچه سه چهار ساله.
اتاق انتهای راهرو.
اتاق مادر بزرگ.
مهتابی انتهای اتاق را روشن می کند.
و زیر آن روی فرش دراز می کشد.
نور آبی کمرنگ مهتابی به او  آرامش می دهد.
تیشرتش را بالا می دهد و می گذارد پرز های فرش کمرش را خراش دهند.
سرد است.
تصور می کند که کسی او را در سرما رها کرده و کتکش می زند.
دخترک احساس آرامش کرده.
و با تصور دست های مهربانی که زجرش می دهند,زیر نور مهتابی سفید,آرام می خوابد.

36."مرا داستایوسکی بخوان"

35."That poor girl has lost her way"

33."بذار برات از معشوقه ام بگم فیت"

نوزاد ,نمی ,یک ,هم ,دانید ,دوید ,می دانید ,می شود ,می دوید ,نمی رسید ,می دهد

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

bitcoingold سایت مطلب|سعد الدین وراوینی - شعرا