محل تبلیغات شما

ایران بودن ایران خیلی چیزها را از من گرفته.
اول و مهم تر از همه با تو بودن را.
مثلا اگر ما یک سری انسان نرمال با روحیات نرمال در یک مملکت خراب شده نرمال دیگر بودیم الان شاید به جای این بودن نصفه و نیمه هراسناک پر خوف و خطر و در هر خلوت گاهی در آغوش یکدیگر نفس کشیدن و سیر نشدن و دوباره و دوباره تو را خواستن 
پرانتز باز 
که این بد نیست عزیز جان!اصلا بد نیست.
پرانتز بسته
تو را به تمامی, در اینجا داشتم.
فقط خیلی اوقات دلم می خواهد مثل بقیه,مثل همه, همه که نه, مثل اکثر آدم های کره ی زمین بدون ترس از احدی در آغوشت دراز بکشم و آرام ببوسمت.
در جایی عادی ,مانند یک پارک.یک خیابان.
دلم می خواهد که دستت را بگیرم و به جایی برویم که خانه ی تو یا من یا هر دویمان است, و هر انسان بیست ساله ی عادی توان تهیه آن را دارد.
دلم می خواهد در آن خانه با یکدیگر غذا بپزیم, فیلم ببینیم, کتاب بخوانیم و  بعد از یکی از آن هم آغوشی هایی که می دانی در کنار هم دراز بکشیم و به خواب برویم.
در خانه ی خودمان.
بی آن که مسئولیت یک زندگی بر شانه هایمان سنگینی کند.
بی لفظ ابدیت.
بی آن که تمام عالم بدانند که ما با همیم و فشار حلقه انگشت چهارم دست چپمان را در بر بگیرد.
و بی آن که به احدی (که می شود همه) بگویم که این وقت شب کجایم؟ با که هستم؟ و چه می کنم؟ و این مردی که با من است دیگر کیست؟
و من دقیقا چگونه ای هستم؟
بی آن که ترس از این که در لحظه مچم را بگیرند برای چیزی که برای آن ها و فقط برای آن ها اشتباهست همه چیز را به کامم زهر کند و تمام تنم را بلرزاند.
من از این وضعیت بیزارم الیاس!
برای بدیهیات در مضیقه ام.
برای بدیهیات بحث می کنم.
برای بدیهیات وحشت در وجودم رخنه کرده.
و برای بدیهیات است که به تمامی برای یکدیگر نیستیم.
ترس نیمه ی دیگر رابطه ی ماست.
آرزوهای کوچک و نیاز های ساده.
و این تمام چیزیست که می خواهم.
یک چیز نرمال.
بدون ترس,
بدون توضیح,
و بدون پنهان کردن ها و سرکوب های همیشگی که میراث وطن من, ایران است.
دلم می خواهد آرزوهای بزرگ در دل بپرورانم.
دلم می خواهد خواهش های شکوهمند و متعالی برای بشریت وجودم را بارور کند ولی عزیز جان,نیاز من همین است.
من به تو,به آغوش امنت و به بدون ترس و نگرانی در کنارت بودن محتاجم.
به این که جز تو به هیچ چیز و هیچ کس دیگر فکر نکنم.
و فقط و به تمامی برای تو,خودِ خودِ تو باشم.
آیا چیز زیادیست؟
ببین که با من چه کرده اند.
با ما چه کرده اند.

36."مرا داستایوسکی بخوان"

35."That poor girl has lost her way"

33."بذار برات از معشوقه ام بگم فیت"

تو ,یک ,ی ,دلم ,نرمال ,های ,می خواهد ,دلم می ,آن که ,و به ,برای بدیهیات

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اتوبار _بری _جاده ساوه ط‌کریم آبشناسان