محل تبلیغات شما

الیاس عزیز!
باورت می شود که احساسات انسان بتواند انقدر شکننده باشد؟
من که باورم نمی شود.
به سهم خودم, مال من از همه شکننده تر!
امروز داشتم یک سری عکس از یک سری آدم می دیدم که زمانی برایم عزیز بودند.
حدس بزن که چی؟
هیچ کدام برایم عزیز نیستند.
فقط تنها ترس من از این است که روزی تو در دسته بندی روزگار گم بشوی و بروی جایی شبیه بایگانی قلبم خانه کنی یا از آن بدتر قبرستان یا حتی بدتر!
یادم نیاید که که بودی.
[که برای این یک مورد نیاز دارم که حافظه ام را به کل از دست بدهم اما خب آدمی است دیگر]
دیشب را یادت هست ولی؟
من که با حافظه ی ماهی گلی وارم یادم هست و فکر نمی کنم حالا حالا ها از یادم برود.
برای منی که کم کم دارم همه چیز را رها می کنم و به قولی به چپم می گیرم این حس عجیب غریب به تو که حتی از عشق فراتر است برایم نعمتیست.
ملغمه ای از با تمام وجود حس کردن و احساس کردن.
حالا چرا دارم این ها را این گونه و اینجا می نویسم؟
شاید باورت نشود ولی چون بر دلم نشست و بر زبانم جاری شده و من هیچ, هیچ ایده ای ندارم که قرار است به کجا خاتمه یابد.
مثل احوالاتم که در ثانیه ای متبلور می شود و باز کسر می آید و باز
این وسط تنها ثابت,نقطه ی ثقل جهان هستی ام که شاید روزی بتوانم دنیا را با آن تکان بدهم ( که به طرز غریبی در مودش نیستم) تو هستی.
تمام تفکرم در حوالی تو می گردد و البته دروغ نگویم شکستگی دندان و خودکار سرمه ای گم شده ی بیچاره و امتحان موثقی و ارائه ای که برایش نخواندم و پاره ای که قرار است بشوم.
می بینی؟
تنها فکر مهم این وسط تو هستی.
البته فکر می کنم که من خیلی تازگی ها لوس و بد عنق شدم و تمام توجهت را می خواهم و شاید همین که این متن این جا نوشته می شود به این دلیل است که ما امروز به "مقدار کافی" حرف نزدیم و دلم برایت تنگ شده و تو هم آن ور کشور نشسته ای در خانه ات و خوشحالی و آفتاب هم به تو زودتر از ما می تابد و ما اینجا بی تو دلمان لک زده که مقداری از توجهت را به دست بیاوریم و من از 20 نفر مخاطب دیگر می خواهم که من را ببخشند که به این حد استفاده ابزاری می کنم از این کیوسک و زارت زارت سکه می اندازم که شماره ات را بگیرم و باهات حرف بزنم و حالا نشسته ام اینجا و غرم گرفته آخر
ای آقا!
ای مهدی موعود!
این چه حکمتیست؟
و اینجاست که کلمات من تمام می شود.
کاش همیشه دیشب بود.تنها کمی نزدیک تر.مثلا اینجا.در آغوش تو.
با غر و عشق فراوان
بنفش تو:مطی

36."مرا داستایوسکی بخوان"

35."That poor girl has lost her way"

33."بذار برات از معشوقه ام بگم فیت"

تو ,ای ,کنم ,حالا ,تمام ,هستی ,می شود ,می کنم ,من از ,به تو ,و من

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

یادداشت های مصطفی بیان