محل تبلیغات شما

داستان پشت بعضی چیزها را باید دانست.
پست یک فیلم,یک موزیک,یک عکس,یک جمله,یک انسان.
تا به ارزش واقعی درونشان پی ببری.
به عمقی که دارند و معنی اصیلی که در آن ها نهفته.
اما بعضی چیزها باید همانطور زیبا در گوشه ی طاقچه ی دل باقی بماند.
تا پوچی درونشان از چشم ها مخفی بماند.
وقتی برای اولین بار این ویدیو را دیدم,می خواستم داستان پشتش را بدانم.
چه کمیستری و شوق عشقی پشت این رقص بود که مانیکا بلوچی و همراه رقصش را این چنین دلربا و چشم گیر کرده بود؟
چگونه توانستند این حجم عشق و شهوت را در یک رقص بگنجانند و ذهن مخاطب را این چنین به بازی بگیرند که "من با معشوق خود چنین رقصی می خواهم."
می خواستم داستان این شور و شوق که از دلش چنین رقص میانه میدانی پدید آمده بدانم.
باید بدانم.
فیلم دانلود شد,پخش شد,من,چشم به صفحه دوخته,در انتظار صحنه ی مذکور.
امید ها به بر باد رفت.
زنی شوهر دار,با فاسق یک شبه ی خود,در حال رقصیدن است.
درست جلوی چشم شوهرش.
تنها صحنه ای که مرد در فیلم به چشم می خورد.
عشق که هیچ,حتی حسی هم در کار نیست.
تف.

36."مرا داستایوسکی بخوان"

35."That poor girl has lost her way"

33."بذار برات از معشوقه ام بگم فیت"

یک ,چشم ,ی ,چنین ,ها ,بدانم ,این چنین ,را این ,و شوق ,خواستم داستان ,می خواستم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها